گاهداد

نگاه تطبیقی و فراملی به مفاهیم مشترک حقوق بین الملل و اساسی

نگاه تطبیقی و فراملی به مفاهیم مشترک حقوق بین الملل و اساسی

گاهداد

گاهداد به ترجمه و انتشار اخبار بین المللی حقوق اساسی شامل آرای دادگاه های قانون اساسی و عالی، معرفی کتب، مقالات، فراخوان و بورسیه های بین المللی می پردازد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

Ich kann lieben

Ich kann lieben

Ich kann lieben, ich habe nur vergessen, auf See muß man manchmal auch lachen. Die Wellen wenden nicht den Blick von unserer Furcht, vergaß ich etwa, daß man hier nicht trotzen darf, daß ich das Bild des größten Malers dieses Hafens im Widerstreit dieser Verliebtheit auf Händen tragen muß, worauf meine Tränen dich daran erinnern, daß in diesem Jahr alle Frauen dieses Hafens mit Beschwörungen, Zauber und Zeremonien die Männer zurückhalten wollen. Ich kann lieben, wenn du deine Tränen jenseits des Hafens zurückhältst, die Augen schließt und nie die Leichen auf dem Wasser zählst, die Leichen dieses Hafens, den ich auf Händen trage, und der über mir einzustürzen droht. Den alten Zauberspruch habe ich verworfen, damit die Frauen dieses Hafens mir vielleicht einen anderen bringen, mir dieses Bild abnehmen, die Leichen mitnehmen, damit ich das Wasser betrachten und murmeln kann: Kein Zauber ist heilig kein Tod ist heilig keine Leiche gleitet über Wasser kein Hafen ist ohne Frauen kein Tod ist heilig kein Zauber ist heilig nichts davon nichts nichts nichts Ich kann lieben.

Mohammad Hossein Abedi 
ترجمه

بلدم چگونه عاشق باشم

بلدم چگونه عاشق باشم تنها فراموش کرده ام که روی دریا گاهی هم باید خندید امواج ، نگاه از دلهره ما بر نمی دارند و راستی مگر یادم رفته اینجا که جای اخم نبود که تابلوی بزرگترین نقاش این بندر را وسط این گیر و دار عاشقی بر سر دست نگه دارم و بعد، اشک هایم تو را یاد این بیندازد که امسال همه زنان این بندر با طلسم و زار و هوا می خواهند که مردان را نگه دارند بلدم چگونه عاشق باشم اگر اشک هایت را آنسوی بندر نگه داری چشم هایت را ببندی و هرگز نخواهی این جنازه های روی آب را بشماری جنازه های این بندری را که بر دست گرفته ام و می ترسم که شاید بر سرم خراب شود طلسم قدیم را دور انداخته ام تا زنان این بندر شاید طلسمی دیگر بیاورند این تابلو را از من بگیرند این جنازه ها را ببرند این آب را نگاه کنم و آرام نجوا کنم: هیچ وردی مقدس نیست هیچ مرگی مقدس نیست هیچ جنازه ای بر آب نمی گذرد هیچ بندری بدون زن نیست هیچ جنازه ای بر آب نمی گذرد هیچ مرگی مقدس نیست هیچ وردی مقدس نیست هیچ هیچ هیچ هیچ بلدم چگونه عاشق باشم.

  • Ali Shirvani

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی