آشنایی با سیسرو
۲۱۲۵ سال پیش در سوم ژانویه، "مارکوس تولیوس سیسِرو" یا سیسِرون در شهرستان آرپینوم در ۱۰۰ کیلومتری رم کنونی زاده شد. پدرش از زمینداران و شهسواران بزرگ محل بود. سیسرون از جمله نزد فیلسوف نامدار زمانش، فیلون، زبان یونانی، فلسفه و سخنوری آموخت و در شناخت فلسفه یونان از سرآمدان روزگار خود شد.
۲۵ ساله بود که یکی از آثار ماندگارش را درباره دانش و روش سخنوری نوشت که هنوز معتبر به شمار میآید. زندگی او سه فراز در رشتههای سخنوری، سیاست و فلسفه را نشان میدهد که در رابطه با هرکدام نوشتاری هم از او به یادگار مانده است. او نخست در دادگاههای عمومی پایتخت جمهوری روم به وکالت و سپس به داوری پرداخت و به این خاطر سخنرانیهای ماندگاری در زمینههای گوناگون حقوقی نوشت و ایراد کرد و در همه آنها قانونمداری را بررسید و وظیفه هر فرد دانست.
سیسرون از شناختهترین اندیشمندان روزگار کهن به شمار میآید زیرا از او آثار بسیاری از جمله ۸۰۰ نامه، ۵۰ سخنرانی و چندین اثر نظری به جا مانده است که او را به عنوان یکی از قلههای ادبیات لاتین تثبیت کرده است.
میگفت: "برای آن که از نخستینها شوی، از دیگران پیشی بگیر."
پیروزیهای پیوسته او در دادرسیها راهش را به سیاست گشود. ۴۳ ساله بود که به بلندپایهترین نهاد اداری کشورش؛ یعنی سنای روم راه یافت و مدت یک سال از سال 63 قبل از میلاد به عنوان کنسول رم یعنی یکی از فرمانروایان روم برگزیده شد. وی در میان تمام کسانی که بدون حمایت خانواده سیاسی و با تلاش و پشتکار و شایستگی خود به سمت کنسول انتخاب شدند، رکورد جوانترین فرد را داشت (او در 43 سالگی کنسول شد).
امپراتوری روم در زمان سیسرون دستخوش جنگهای پیاپی با ایران اشکانی و دیگر سرزمینها بود و رومیان طبیعتا در میهنپرستی و برتریخواهی نژاد خود پافشاری بسیاری داشتند. اما سیسرون که از هواداران فرهنگ و فلسفه یونان بود، همواره هشدار میداد که جامعه روم و رومیان از جامعه بشری جدا نیست.
او به پیروی از کتاب "جمهوری" افلاطون و "سیاست" ارسطو کتابی با عنوان "جمهوری" نوشت و در آن به صراحت از مردمسالاری در برابر خودکامگی دفاع کرد. ۴۸ ساله بود که در پی قدرتگیری سناتورهای مخالفش از پایتخت به یونان تبعید شد. اگرچه یک سال پس از آن توانست با افتخار به پایتخت و میهنش بازگردد، ولی از آن پس به خصوص پس از برقراری دیکتاتوری توسط یولیوس سزار، رفته رفته قدرت و نفوذ سیاسیاش را از دست داد و باقی عمر را به فلسفه و آفرینش آثار نظری پرداخت. سیسرون فیلسوفی بود که سیاست را لازم و سخنوری را ابزار آن میدانست. او همان است که افلاطون میخواست: حکیم سیاستمدار یا سیاستمدار حکیم. میگفت حقوقدانان با دانش خود و بهرهگیری از سخنوری جای فیلسوفان سیاستمدار را میگیرند و در نتیجه جامعه را به نابسامانی میکشانند به ویژه اگر اندیشمندان سیاست را رها سازند و تنها به نظرپردازی بسنده کنند.
پس از کشته شدن سزار، زمانی که مارکوس آنتونیوس (مارک آنتونی) که یک سیاستمدار نظامی بود، اختیار دولت روم را به دست گرفت، سیسرو در مخالفت با او نامه ها و نوشته های زیادی داشت. سیسرو معتقد بود که فردی مانند آنتونی، جمهوری روم را به سمت دیکتاتوری میبرد در نتیجه، او فرمان قتل سیسرون، سرشناسترین دشمن دیکتاتوری در آن روزگار را صادر کردند.
آنتونی حکم دستگیری او را داد و سربازانش، سر سیسرو و دست راست او را (که با آن مینوشت) قطع کردند و برای نمایش به شهر آوردند تا دیگران بدانند که با دست، هر چیزی را که میشود نوشت، نباید نوشت. چرخیدن دست سیسرو در رم را نماد رشد و تقویت نظام دیکتاتوری روم میدانند. ساختاری که چند صد سال ادامه داشت.